چطور خویشتنداری را به فرزندم یاد بدهم؟
بعضی از بچهها نیاز به کمک دارند تا یاد بگیرند که چطور احساساتشان را کنترل و از بروزِ رفتارهای آنی و بدونِ فکر دوری کنند. یاد گرفتنِ کنترل احساسات، بخشِ مهمی از فرآیند بزرگ شدن است؛ چه مربوط به دستوپنجه نرم کردن با احساساتِ ناامیدکنندهای باشد که وقتی باید بازی ویدیویی یا تماشای تلویزیون را تمام و شروع به انجام تکالیفشان کنند دچارش میشوند، چه مربوط به کنار آمدن با ناامیدی ناشی از شکست خوردن باشد.
اگر شما یک والد باشید، احتمال دارد که در طول روز، یکی دو بار شاهد کجخلقیهای اینچنینی باشید. دیدن این رفتار در بچههای دوساله عادیست؛ اما اگر فرزند شما به مدرسه میرود و هنوز بهصورت مداوم اینچنین طغیان و کجخلقی میکند، احتمالاً نشانهی آن است که نمیتواند بهتنهایی خویشتنداری کند.
اگر بخواهیم بهسادگی توضیح دهیم، خویشتنداری تفاوت میان یک بچهی دوساله و یک بچهی پنجساله است که بهتر میتواند احساساتش را کنترل کند. هدف برنامههای آموزشی والدین، کمک کردن به کودکانیست که مهارتهای خویشتنداریشان در سنِ معمول رشد نکرده است. افزونبراین، بسیاری از بچههای بزرگتر، حتی اگر دیگر کجخلقی نکنند، همچنان درگیرِ رفتارهای آنی و بدون فکرند.
خویشتنداری چیست؟
خویشتنداری عبارت است از توانایی مدیریتِ احساسات و رفتارتان در تطابق با خواستههای موقعیتی که در آن قرار دارید که شامل توانایی در مقابله با واکنشهای شدیداً احساسی در برابر محرکهای ناراحتکننده، آرام کردن خود هنگامِ ناراحتی، سازگاری با تغییراتی که انتظارشان میرود و کنار آمدن با ناامیدیها و طغیان نکردن میشود. مجموعهای از مهارتهاست که باعث میشود بچهها بتوانند در حینِ بزرگ شدن، علیرغم پیشبینیناپذیر بودن جهان و احساسات آدمی، رفتارشان را متناسب با هدفی که دارند تنظیم کنند.
اختلال در نظمِ عاطفی به چه شکل است؟
دکتر متیو راوز روانشناس بالینی[1] بر این باور است که مشکلات مربوط به خویشتنداری در بچههای مختلف به شکلهای متفاوتی بروز مییابد. او میگوید: «بعضی از بچهها بهصورت آنی واکنش نشان میدهند – اغلب بدون هیچگونه مقدمهچینی، به ناگهان واکنشی قوی و تند از خود نشان میدهند. آنها نمیتوانند واکنش رفتاری آنیشان را مهار کنند.»
او خاطرنشان میکند که در برخی از بچهها این واکنشها بهصورت آنی نیست و باعثِ پریشانی و اضطراب آنها میشود؛ اما فقط برای مدتی میتوانند جلوی خودشان را بگیرند و درنهایت این اضطراب و پریشانی منجر به طغیانهای رفتاری در آنها میشود. وی میگوید: «میتوانی ببینی که دارند در مسیر اشتباهی پیش میروند، اما نمیدانی چطور جلوی آنها را بگیری.»
نکتهی مهم در رابطه با هر دو نوع بچهها، یادگیری کنترل کردن واکنشهای قوی و پیدا کردن راهی برای نشان دادن احساساتشان است که نسبت به طغیان آنها، مؤثرتر (و کمتر مخرب) باشند.
چرا بعضی از بچهها با خویشتنداری دستوپنجه نرم میکنند؟
به باورِ راوز مسائل مربوط به کنترلِ احساسات، ترکیبی از رفتارهای طبیعی و اکتسابیست.
او توضیح میدهد: «تواناییهای ذاتی یک کودک برای خویشتنداری، طبیعی و بر مبنای شخصیت او هستند.» او اضافه میکند، بعضی از بچهها بهسختی میتوانند خود را آرام کنند و وقتی والدینشان تلاش میکنند تا آنها را حمام کنند یا لباس تنشان کنند، بسیار ناآرام میشوند. بیشتر احتمال دارد که این بچهها وقتی بزرگتر شوند، مشکلات مربوط به خویشتنداریهای عاطفی را تجربه کنند.
اما محیط هم در این راستا نقش دارد. وقتی والدین تسلیمِ کجخلقی بچههایشان میشوند یا بیشازحد تلاش میکنند تا وقتی آنها ناراحت و بداخلاقاند، آرامشان کنند، بچهها بهسختی میتوانند روی شخصیت خود کار کنند. راوز میگوید: «در چنین شرایطی، بچه اساساً از والدینشان انتظار دارد تا نقش نظارهگرانی خارجی را برای او ایفا کنند. اگر این الگو به دفعات تکرار شود و بچه بتواند این خویشتنداری را از منبعی خارجی دریافت کند، احتمالاً این کار برای او تبدیل به یک عادت خواهد شد.»
احتمالاً کنترل احساسات برای کودکان بیشفعال یا مضطرب بسیار چالشبرانگیز است، به همین دلیل آنها به کمک بیشتری نیاز دارند تا بتوانند مهارتهای مربوط به خویشتنداری احساساتشان را توسعه دهند.
چطور مهارتهای خویشتنداری را آموزش دهیم؟
بسیلکو مدیر اجرایی[2] یک پیشدبستانی که مخصوصِ کودکانیست که اختلال یادگیری دارند، بر این باور است که برونریزیهای هیجانی قطعاً واکنش بیفایدهی در برابر یک محرک است. والد یا آموزگار در چنین شرایطی باید به کودک کمک کند تا آرام شود و با دقتِ بیشتری بهجای بروزِ واکنشهای آنی و بدونِ فکر، واکنش مؤثرتری را برگزیند.
او توضیح میدهد: «رویکرد ما نسبت به مهارتهای خویشتنداری باید شبیه به رویکردی باشد که در قبالِ مهارتهای دیگر – دانشگاهی یا اجتماعی – داریم: آن مهارت را بهتنهایی در نظر بگیریم و تمرینش کنیم. وقتی خویشتنداری را مهارتی تلقی کنید که باید آموزش داده شود، نه اینکه آن را صرفاً یک رفتار بد بدانید، لحن و محتوای بازخوردی که به کودکِ خود میدهید تغییر خواهد کرد.»
کلیدِ آموزش مهارت خویشتنداری به بچهها، اجتناب از موقعیتهایی نیست که کنار آمدن با آنها برای کودکان دشوار است، بلکه این است که در طولِ چنین موقعیتهایی، بچهها را راهنمایی و چارچوب حمایتکننده و امنی برایشان فراهم کنیم. روانشناسان بالینی چنین کاری را بهمثابه چارچوب در نظر میگیرند که برای رفتاری که میخواهید کودکان را به آن تشویق کنید میسازید، تا زمانی که بتوانند خودشان بهتنهایی با چنین چالشهایی کنار بیایند.
شرایطی را تصور کنید که میتواند منجر به بروز احساسات منفی زیادی در کودک شود، مثلاً یک تکلیف بسیار دشوارِ ریاضی. اگر والد در این شرایط خیلی دوروبر فرزندش بپلکد، خطرِ فرورفتن در نقشِ نظارهگر را به جان میخرد. راوز توضیح میدهد: «بهجای آنکه خود بچه بفهمد که آن تکلیف سخت است و باید راهی برای انجام دادنش پیدا کند، احساس خواهد کرد که این مادر یا پدرش است که با مجبور کردن او به انجامِ آن تکلیف دارد به او سخت میگیرد.»
ساختنِ چارچوب در چنین شرایطی احتمالاً به بچهای مشکلدار کمک میکند و بعد میتوانیم از او انتظار داشته باشیم که در ادامه خودش تلاشش را بکند. اگر احساس خستگی کرد، میتواند بلند شود و یک نوشیدنی بخورد. میتواند از تایمری استفاده کند تا زمانهای استراحت منظمی داشته باشد. والدینش میتوانند در این زمانهای استراحت به او سر بزنند و به خاطر تلاشی که میکند به او آفرین بگویند.
اگر زمانی که از کودکی خواسته میشود تا دست از بازی ویدیویی بردارد، اغلب کجخلقی میکند، ساختنِ چارچوب میتواند تمرینی برای دور کردن او از بازی باشد. راوز توضیح میدهد: «برای این کار باید با یک بازیای شروع کنید که او عمیقاً آن را دوست ندارد. نباید با بازیهایی شروع کنید که به دلیل علاقهی زیادی که به آنها دارد این تمرین به خطر بیافتد. اجازه دهید دو سه دقیقه بازی کنید و بعد بازی را تحویل شما دهد. هر بار این کار را کرد، با یکی از چیزهایی که دوست دارد، به او پاداش دهید.»
تمرین آزمایشی کنید
تمرین آزمایشی روش دیگری برای ساختنِ چارچوب خویشتنداریست. مثلاً، اگر وقتی در فروشگاه هستید، با فرزندانتان که واکنشهای آنی و بیفکری از خود بروز میدهد یا کجخلقی میکند، دچار مشکل میشوید، یکبار که نمیخواهید خریدی جدی انجام دهید، همراه او به فروشگاه بروید. بگذارید کنار شما راه رفتن را درحالیکه دستهایش را به شما نداده است، تمرین کند. هر بار که در راستای رسیدن به هدفی موفق میشود، به او پاداش دهید.
راوز میگوید والدین اغلب، وقتی میبینند که در مراحل اولیهای که دارند تلاش میکنند تا مهارتی را در فرزندشان تقویت کنند، وقتی اوضاع بهخوبی پیش نمیرود، دلسرد میشوند، اما دوام و شروع این کار در سنِ مناسب ازجمله نکات مهم در راستای موفق شدن در این کار هستند. بهجای تسلیم شدن، سعی کنید فعالیت را به بخشهای سادهتری تقسیم کنید تا برای کودک، شدنیتر بهنظربرسد و بهتدریج و بهآرامی استقلال بیشتری به کودکتان بدهید تا بتواند از پس آن بربیاید.
مثلاً، اگر مسواک زدن برای کودکِ شما دشوار است، میتوانید برای شروع صرفاً با قرار دادن خمیردندان روی مسواک شروع کنید و هر بار که در انجام این کار موفق شد، واکنش مثبتی نشان و به او پاداش دهید. وقتی توانست این مرحله را با موفقیت انجام دهد، مرحلهی بعدی را به این زنجیره اضافه کنید.
بههمینترتیب، اگر صبحها با سختی و کجخلقی از خانه بیرون میرود، هر بار یکی از مراحل را هدف قرار دهید. نخستین هدف میتواند لباس پوشیدن تا ساعت 7:15 باشد. وقتی این مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشت، زمان مشخصی را برای خوردن صبحانه تعیین کنید. تقسیم کردن زنجیره به مراحل کوچک به او اجازه میدهد تا مهارتهای خویشتنداری را بهصورت قابلکنترلی در خود افزایش دهد.
خودنگری[3] را به بچهها یاد دهید
بسیلکو تأکید میکند زمانی که والدین یا آموزگاران رویکردِ آرامی نسبت به رفتاری نامناسب و آنی و بدونفکر دارند و به کودک فرصت میدهند، او یاد میگیرد تا روشهای بهتری را برای واکنش نشان دادن به آن موقعیت انتخاب کند. بچهها به بازخوردهایی نیاز دارند که به دور از قضاوت و احساسات باشد؛ این بازخوردها باید مربوط به این باشد که چه اتفاق اشتباهی افتاد، چرا این اتفاق افتاد و دفعهی بعد کودک چطور میتواند آن مشکل را برطرف کند.
بسیلکو توضیح میدهد: «زمانی که بچهها بخشی از محیطی متفکرانه و تحلیلی، در مقابلِ محیطی احساساتی، آنی و بدونفکر باشند، میتوانند یاد بگیرند که انتخابهای بهتری کنند.» پایین آوردن سرعت به بچهها اجازه میدهد تا متفکرتر، اندیشمندتر و نسبت به خود آگاهتر باشند. بسیلکو میگوید: «ما باید سرعتمان را پایین بیاوریم و تفکر بازتابی، آگاهی از خود و خویشتنداری را برای فرزندانمان مدلسازی کنیم؛ اما این کار برای خودمان هم خوب و مفید است.»
بسیلکو خاطرنشان میکند که آگاهی از ذهن و مراقبه برای همه، بهویژه برای کودکانی که با چالشهای مربوط به خویشتنداری دستوپنجه نرم میکنند، مفید است؛ و راوز به این نکته اشاره میکند که برنامههای بسیاری برای آموزش والدین وجود دارد که به آنها کمک میکند تا مربیان بهتری برای فرزندانشان باشند. برای بچههای بزرگتر، مراجعه به روانشناس میتواند گزینهی مناسبی باشد.
بااینحال، درنهایت هیچچیز جای والدین را نمیگیرد. راوز میگوید: «به نظرِ من، محیطِ خانواده مهمترین نقش را بر عهده دارد.»
[1]Dr. Matthew Rouse
[2] Scott Bezsylko – Winston
اسکات بسیلکو مدیر اجرایی پیشدبستانی وینستون
[3] توانایی انسان برای اندیشیدن به اهداف، تمایلات و ویژگیهای شخصیتی خود