بازی سالم، برای جامعه سالم
بررسی بازی

This War of Mine (این جنگ من)

١٥ مرداد ١٣٩٩
  • پلتفرم:Android,Ios,Nintendo,Mac,Windows
  • سبک:استراتژی - اکشن ماجرایی
  • فضای بازی:درام,تراژدی,بقا و وحشت,بزرگسال,بقا,جنگی
  • مدل درآمدی:کاملاً پولی (پریمیوم)
  • تولید:11 Bit Studios
  • وضعیت شبکه:آفلاین
  • جنسیت مناسب برای این بازی:پسر پسند
  • موضوع بازی:اخلاق
  • پشتیبانی از زبان فارسی:کاملا بیگانه
  • تناسب تبلیغات بازی با محتوای بازی و سن بازیکن:تبلیغات ندارد
  • محتوای بازی:دوستی,خانواده,بیمارستان
سن پیشنهادی: بالای 18 سال
امتیاز فهم بازی:
سطح مهارت:
ویرانی‌ها و تباهی‌های جنگ تمام شهر را در نوردیده است؛ آیا می‌توانی در این شهر جنگ زده که نشان چندانی از حیات در آن باقی نمانده است، دوام بیاوری؟
مسئولیت‌پذیری
کاوشگری و نوجویی
اخلاق‌مداری
شجاعت و تاب‌آوری
جمع‌گرایی و سرزندگی
تعاون و یاریگری

مخاطبین این بازی باید بدانند

This War of Mine1

آخرین لحظات زندگی زنی را تماشا می‌کنم که اراده‌اش برای زندگی را کاملاً از دست داده. کاری هم از دست من بر نمی‌آید جز تماشا. کاتیا برای تحصیل به خارج از کشور رفته بود، و حال که برگشته با کشوری درگیر جنگ مواجه شده و مردمی که برای زنده ماندن باید شهر را زیر و رو کنند تا شاید آنقدر غذا و دارو پیدا کنند که یک روز دیگر زنده بمانند. اما چرخ زدن در شهر جنگ‌زده همیشه هم فایده‌ای ندارد، گاهی اوقات هیچ چیز پیدا نمی‌کنی. پاول از فرط خونریزی ابتدا بی‌حال شد و نهایتاً مرد. سوتا، که برای این جماعت حکم مادر را داشت، هم مریض شد. احتمالاً آنفولانزا، چون چوب و سوخت کافی نداشتند که خانه را گرم کنند. حال سوتا هر روز بدتر و بدتر می‌شد. کاتیا در جستجوی دارو به یکی از خانه‌های اطراف سرک کشید و این بار دارو هم پیدا کرد، در خانه‌ای که متعلق به یک زوج پیر بود. با چاقویی در دست یواشکی خودش را به دستشویی خانه رساند، اما پیرمرد متوجه سر و صدایی شد و به دستشویی آمد و کاتیا را دید. به کاتیا التماس کرد که داروها را نبرد چون داروهای همسر مریضش است و، خوب، کاتیا آدم بدی نیست، ولی اگر می‌خواست سوتا را نجات بدهد به این دارو نیاز داشت. کاتیا درمانده بود. خیلی دیر شده بود، سوتا نجات پیدا نکرد. کاتیا از فرط افسردگی و گرسنگی به زانو درآمد، هیچ کاری نمی‌کرد و من با عصبانیت روی دگمه‌ی خوراکی کلیک می‌کردم، به امید اینکه شاید کاتیا کمی غذا بخورد و جان دوباره بگیرد، اما کاتیا تمام این فرمان‌های من را نادیده می‌گرفت. به نظرم داشت با این کنار می‌آمد که تمام این تلاش‌ها برای زنده ماندن بیهوده است. منتظر نشدم تا او هم بمیرد و صفحه‌ی پایانی بازی را ببینم، من هم از بازی خارج شدم و به همین فکر افتادم که چقدر همه چیز بیهوده است.

این جنگ من کنکاشی است در واقعیت‌های دهشتناک و رعب‌آور زندگی در شهری جنگ‌زده. مکانیزم بازی شامل مدیریت منابع (مکانیزمی شبیه بسیاری از بازی‌های ژانر وحشت و بقا) و جستجو برای منابع (شبیه بازی‌های تاکتیکی مثل کاماندوز) بسیار ساده است و پیام بازی را به خوبی منتقل می‌کند: در شهر جنگ‌زده مدرن مردم بی‌گناه به اندوه‌بارترین و دردناک‌ترین وضع می‌میرند. هر روز در بازی به دو بخش تقسیم می‌شود. در روشنایی روز، شخصیت‌های بازی مجبورند در خانه بمانند، چون اگر بیرون بروند هدف تک تیراندازها می‌شوند. خانه هم در واقع خانه‌ای چند طبقه است که از کنار دیده می‌شود و از نظر گرافیکی شبیه به سیاه‌قلمی است که با دست کشیده شده.

بازی گویی نسخه‌ای تیره و تار از بازی سیمز (Sims) است و شخصیت‌های بازی با کلیک موشواره کنترل می‌شوند و می‌توان به آن‌ها فرمان داد تا کارهای مختلفی را انجام دهند. فرمان‌ها شامل چیزهایی مثل غذا درست کردن، ساخت و ساز، تمیز کاری، جستجوی خرت و پرت‌ها برای پیدا کردن چیزهای مفید، یا کمک به همدیگر است. به علاوه می‌توان از شخصیت‌های دیگر مراقبت کرد، چه از نظر پرشکی و با دارو و پانسمان، چه از نظر روانی، با صحبت و درد و دل کردن. البته تمام این کارها نیازمند این است که لوازم مورد نیاز را داشته باشید. این لوازم را هم باید در طول شب جمع کنید. شب‌ که می‌شود، بعضی شخصیت‌های بازی می‌توانند بیرون بروند و دنبال آذوقه و دارو بگردند و باقی شخصیت‌ها هم می‌توانند استراحت کنند یا نگهبانی بدهند. مکان‌هایی که می‌توان در آنجا به دنبال آذوقه و دارو گشت شامل زاغه‌های حاشیه شهر، مدرسه‌ها، بیمارستان‌ها، کلیسا‌ها، و چند جای دیگر است. معمولاً جاهایی که آذوقه‌ی بیشتری در آنجا یافت می‌شود جاهایی هستند که یا ساکنانی در آن زندگی می‌کنند یا نگهبان دارند و معمولاً در جاهایی هم که امن‌تر هستند چیز زیادی پیدا نمی‌شود. در بخش شب، بخش جستجو، جاهایی که خارج از میدان دید شخصیت بازی است در مه فرو می‌رود و این امر به جستجو تنش و اضطراب اضافه می‌کند. اگر راه بروید سر و صدای کمی ایجاد می‌کنید، اما سرعت‌تان هم کم است. اگر بدوید، خطر اینکه سر و صدا توجه دیگران را به شما جلب کند زیاد می‌شود. سر و صداها با دایره‌های قرمز رنگی که مثل موج از مکان تولید صدا منشعب می‌شوند در تصویر نمایش داده می‌شوند. اگر شخصیت‌هایی که توسط شما کنترل نمی‌شوند صدایی بشنوند یا لحظه‌ای شما را ببینند، برای بازرسی اوضاع دست به کار می‌شوند. آن‌هایی که بی‌دفاع هستند فرار می‌کنند، بعضی‌ها سعی می‌کنند با شما معامله کنند، و بعضی دیگر هم تلاش می‌کنند شما را بکشند. سرعت روایی بازی در ابتدا، در روزها کند می‌شود و شب‌ها شتاب می‌گیرد، ولی هر چه به پیش می‌رویم و روزها می‌گذرند، به خصوص وقتی اکثر جاهای امن‌تر را گشته‌اید و فقط جاهای خطرناک برای جستجو باقی مانده و سلاحی هم ندارید، فضای خفه کننده‌ی زندگی در شهری جنگ‌زده شما را در خود غرق می‌کند.

بر خلاف اکثر بازی‌ها، به خصوص بازی‌های AAA، شخصیت‌های بازی قهرمانان شکست ناپذیری نیستند که می‌توانند تمام دنیا را یک تنه به چالش بکشند. بر عکس، شخصیت‌ها شدیداً شکننده‌اند. در جریان بازی هرگز احساس امنیت نمی‌کنید و چه در حال غارت یک خانه‌ی متروکه باشید یا زندگی‌تان را کف دستتان بگیرید و بروید تا از یک هتل پر از آدم مسلح دزدی کنید، همیشه این احساس را دارید که همه چیز می‌تواند در یک چشم به هم زدن از این رو به آن رو شود و جانتان را از دست بدهید. تمام این ویژگی‌ها بازی را تا حدی غیر قابل تحمل می‌کند. احساس ناچاری و درماندگی همیشه با شما هست و هیچ وقت به اندازه‌ی کافی غذا برای همه ندارید. هر روز زندگی در جهان این بازی، تجربه‌ی مبارزه برای خفه نشدن است.

 

 

مخصوص والدین

This-War-of-Mine3

بازی این جنگ من یکی از تأثیرگذارترین بازی‌های معناگرا در سال‌های اخیر است و در عین حال بازی بسیار دشواری هم هست. جهان بازی گویی پایش را روی گلوی بازیکن گذاشته و فشار می‌دهد و با هر روزی که می‌گذرد این فشار را بیشتر و بیشتر می‌کند و تا جایی پیش می‌رود که میل به زندگی در جهان بازی در درونتان خاموش شود. به علاوه، باید این را هم بگویم که این بازی هیچ پایان خوشی ندارد: حتی اگر بتوانید از چالش دشوار بازی سربلند بیرون بیایید و چند شخصیت، یا حتی همه‌ی شخصیت‌های بازیتان را زنده نگه دارید، جایزه‌ی بازی به شما این است که سرنوشت آن‌ها را پس از پایان جنگ بگوید، و سرنوشت اکثر این شخصیت‌ها خوش و خرم نیست. هر چه باشد آن‌ها تجربه‌ای آسیب‌زا داشته‌اند و این دقیقاً نکته‌ای است که بازی می‌خواهد به ما نشان دهد.

مکانیزم‌های اخلاقی و یا مبادله‌ی کالا به کالا (هر از گاهی فروشنده‌ای دوره‌گرد به خانه‌ی شما می‌آید، یا همسایه‌ای به شما سر می‌زند تا با هم چیزی مبادله کنید) طوری طراحی نشده‌اند که شرایط رو به تباهی شما را بهبود دهند. وقتی فروشنده‌ی دوره‌گرد در خانه‌ی شما را می‌زند، اهمیتی نمی‌دهد که دارید می‌میرید، تنباکوی تند و کهنه‌ی شما ارزشی برای او ندارد. وقتی بچه‌های بی‌چاره به سراغ شما می‌آیند، اگر دست رد به سینه‌شان بزنید، بعداً تاثیر بدی روی وضعیت روانی شخصیت‌ها خواهد گذاشت و آن‌ها را غمگین خواهد کرد، ممکن است آن‌ها را دچار افسردگی کند و حتی به ورطه‌ی خودکشی بکشاند. عجیب نیست که بعد از شبی جستجو در مکان‌های خطرناک به خانه برگردید و با جسد به دار آویخته‌ی یکی دیگر از شخصیت‌ها مواجه شوید که دیگر تحمل شرایط را نداشته. وقتی وارد مکانی می‌شوید که ساکنانی دارد، شما نمی‌توانید پیشنهاد مبادله بدهید. شاید خود شما بخواهید فریاد بزنید که فقط کمی آذوقه می‌خواهید، اما اگر و تا وقتی که ساکنان آن مکان به شما پیشنهاد مبادله ندهند، شما صرفاً یک دزد هستید. البته کار خوب می‌تواند نتایج خوبی در آینده داشته باشد، اما معمولاً این حس به شما دست می‌دهد که این نتایج خوب خیلی کوچک هستند و خیلی هم دیر از راه می‌رسند.

این بازی سرشار مناظر و رویدادهای تلخ، سیاه و مأیوس‌کننده است. این همه سیاهی و تباهی در فضای ترسیم شده بازی، بدون تردید بازی را برای افراد کمتر از 18 سال نامناسب می‌سازد. بازی «این جنگ من» از دسته بازی‌هایی است که کاربران نوجوان برای درک بهتر آن نیاز به مشورت و گفتگو با والدین و مربیان خود دارد. در صورتی که فرزند شما به این بازی پرداخته است می‌توانید پیرامون چنین پرسش‌هایی با او گفتگو کنید: «آیا جنگ زده‌ها در جهان واقعی به راستی نمی‌توانند بین تأمین کردن نیازهای اولیه‌شان برای زندگی و حفظ شرافت و کرامت انسانی‌شان تعادل برقرار کنند؟ آیا همیاری انسان‌های جنگ زده واقعاً مخل بقای آن‌ها خواهد بود؟ برای عبور از تباهی‌ها و خرابی‌های جنگ که جان و روان مردم را در می‌نوردد، هیچ مفری وجود ندارد؟ جنگ زدگی یک بحران اجتماعی است و درباره آن آثار علمی، ادبی و هنری متعددی در فرهنگ‌های مختلف به رشته تحریر درآمده‌اند. مواجهه فرهنگ‌های مختلف با این پدیده متفاوت است. فیلم تأثیرگذار «باشو، غریبه کوچک» ساخته بهرام بیضایی که در دوران جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق بر علیه ایران تولید شده است، بر بستر مفهوم جنگ‌زدگی روایت خود را ساخته است؛ مقایسه فضای معنایی این فیلم با بازی «این جنگ من» برای آن دسته از نوجوانان ایرانی که این بازی را تجربه کرده‌اند می‌تواند بسیار آموزنده باشد.  

نظرات کاربران

میانگین نظرات:

نظر شما درباره این بازی

الزامی
پر کردن این فیلد الزامی است
الزامی
پر کردن این فیلد الزامی است
comment
پر کردن این فیلد الزامی است

از ۱ تا ۵ به این بازی چه امتیازی میدهید؟